English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (7803 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pitcherful U انچه دریک سبوجابگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cartful U انچه دریک گاری جا بگیرد
capful U انچه دریک کلاه جابگیرد
whatever U هر انچه
whatever U انچه
that which U انچه
what U هرچه انچه
for a iknow U انچه من می دانم
as far as i can see U انچه من می فهمم
as far as in me lies U انچه از من بر می اید
i lent him what money i had U انچه پول ...
as for as i know U انچه من میدانم
so far as U تا ان اندازه که انچه
oive such as you have U انچه که داریدبدهید
for aught i know U انچه من میدانم
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
makefast U انچه قایق را به ان میبندند
more than needs U بیش از انچه بایسته
the needful U انچه باید کرد
purview of a book U انچه کتابی فرامیگیرد
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
it purports that U انچه از این فهمیده میشوداین که .....
layered U انچه مربوط به لایه ها باشد
the requirements of the law U انچه درقانون قید شده
my recollectio of it is U انچه من بیادمی اورم اینست
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
so far as i can guess U انچه من میتوانم حدس بزنم
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
redefinable U انچه مجددا قابل تعریف است
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
whatsoe'er U هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
the document purports that U انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
he undid what i had done U انچه من رشته بودم او پنبه کرد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
fortuitism U اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
what you see is what you get U انچه می بینید همان است که بدست می اورید
whaterer U هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
nemo dat quod non habet U هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
fortuist U کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
derrick U دریک
in an instant U دریک ان
derricks U دریک
sedentary U مقیم دریک جا
en bloc U دریک بلوک
in an instant U دریک لحظه
on one occasion U دریک موقع
swinging derrick U دریک گردان
standing derrick U دریک ثابت
on a par U دریک تراز
run in the family/blood <idiom> U دریک سطح بودن
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
somewheres U یک جایی دریک محلی
rub elbows/shoulders <idiom> U دریک سطح بودن
aline U دریک رشته قراردادن
partly U نسبتا دریک جزء
beside U دریک طرف بعلاوه
somewhere U یک جایی دریک محلی
breach of trust U کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
textbooks U کتاب اصلی دریک موضوع
colocate U دریک مکان قرار دادن
text book U کتاب اصلی دریک موضوع
coincides U دریک زمان اتفاق افتادن
coincide U دریک زمان اتفاق افتادن
coincided U دریک زمان اتفاق افتادن
chorus girls U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
chorus girl U زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
batches U مقدار نان دریک پخت
pent up U دریک جا نگاه داشته شده
fascia plate U تابلوی مقابل دریک وسیله
polynia U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
polynya U منطقه اب ازاد دریک دریای یخ
collinear U دریک خط مستقیم واقع شونده
coincident U واقع شونده دریک وقت
textbook U کتاب اصلی دریک موضوع
ledger bait U که دریک جا روی نگاه دارند
have one's ass in a sling <idiom> U دریک وضع نا مساعد بودن
easy does it <idiom> U دریک چشم بهم زدن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
in a crack U دریک چشم بهم زدن
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
coinciding U دریک زمان اتفاق افتادن
batch U مقدار نان دریک پخت
palmful U انقدرکه دریک کف دست جای گیرد
pointsman U عبور و مرور که دریک نقطه ایستاده
docking U ارتباط مکانیکی دو فضاپیما دریک مدار
gigahertz U فرکانس یک بیلیون دفعه دریک ثانیه
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
hinge joint U مفصلی که دریک سطح حرکت کند
gyle U مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
play footsie <idiom> U باهمکارخود لاس زدن مخصوصا دریک جو سیاسی
broadside U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
broadsides U توپهایی که دریک سوی کشتی اراسته شده
coextensive U باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
hauling U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
ice time U مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
haul U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled U همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
retrospective search U جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
ledger blade U تیغه پارچه بری که دریک جاایستاده و پره گردنده دارد
farrowed U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrows U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
run around U تنظیم متن در اطراف یک شکل دریک صفحه چاپ شده
farrowing U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
role indicator U نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
side tone U انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
coriolis acceleration U شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
farrow U همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
rotates U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
rotated U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
happy family U دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
rotate U جابجایی داده دریک محل ذخیره سازی به صورت حلقوی
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
diachrony U تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
turning point U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points U نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
best angle of climb airspeed U سرعتی در هواپیما که بیشترین افزایش ارتفاع دریک نقطه معین را سبب میشود
routing U لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
whateer U هرانچه انچه هرانچه هرقدر هرچه
lapful U به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
bankers automated clearance system U سیستم انتقال پول بین بانکها با استفاده از اتصالات کامپیوتری دریک شبکه امن
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
D SUB connector U ویدیو اتصالی که در صفحه تصویرهای PC برای ارسال سیگنالهای ویدویی دریک کابل به کار می رود
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
virtual U بخشی از RAM دریک برنامه کنترل کوتاه به صورتی که گویی یک سیستم ذخیره سازی دیسک سریع است
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
catalogs U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogues U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloged U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloguing U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogue U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
catalogued U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
cataloging U لیستی از فایل ها که دریک فایل مغناطیسی ذخیره شده اند
encapsulation U دریک شبکه سیستم ارسال فریم داده به یک فرمت همراه به فریمی با فرمت دیگر
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
halfpennyworth U انچه به نیم پنی خریده شود ارزش نیم پنی
polynia U منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
ond shot U بیک حمله دریک حمله
enhancing U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhanced U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhance U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
enhances U دریک IBM PC صفحه کلید یا ردیفی از کلیدها در بالای صفحه کلید به همراه مجموعه کلیدهای عدد جداگانه در سمت راست
range section U قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
expanded memory system U دریک IBM PC استانداردی که حافظه اضافی که بیشتر از حد کیلو بایت است از حافظه معمولی را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامههای مخصوص نوشته شده قابل اجراست و نیز مراجعه شود به LIM
geometrical percentage U درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com